کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

انسان و جهان هستی - قسمت پنجم

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ


اوست اول و آخر و ظاهر و باطن ، و او به هر چیزی داناست


انسان و جهان هستی قسمت 5
  

منبع: سایت حقیقت خاموش


نویسنده: امین روستا پور

نظرات 3 + ارسال نظر
A Man جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:06 ب.ظ

دوست عزیز 4 نظریه در مورد خلقت در وبلاگتان ارایه کرده بودید. این نظریات سالها توسط فلاسفه مورد نقد و بررسی صورت گرفته من این 4 نظریه را در غالب 2 نظریه برایتان خلاصه می کنم:
1- جهان به نحوی از هیچ پدید آمده.
2- جهان به نحوی توسط خدا خلق شده
در پاسخ به نظریه اول می توان بسیار داد سخن داد که داده اند اما در واکنش به نظریه دوم هم تنها یک سوال ساده کافی است:
"خدا چگونه و از کجا آمده؟" در اینجا پاسخ دیندارانی مانند شما اینست: "خدا ازلی و ابدی و قایم باالذات است".
خوب قبول، اما از کجا معلوم جهان هم ازلی و ابدی و قایم بالذات نباشد؟ چطور جهان به خاطر پیچیدگی نیازمند خالق است اما خدای شما که پیچیده تر و دست نیافتنی تر است از هیچ پیدا شده و فرازمانی و فرامکانی است؟
در پاسخ به این نطرات باید بگویم گاه همه چیز سیاه یا سفید نیست. دیدگاه سومی هم جز کفر و خداپرستی وجود دارد که با منطق منطبقتر است، لاادری گری یا آگنوستیزم. نه منشا جهان به قطع روشن است نه خدا پس بهتر آنکه از دست نایافتنی ها و اثبات نشدنی ها دست بکشیم و به منطق و بخش ملموس زندگی بپردازیم.

با سلام
قرار است این مستند به همین سوالات پاسخ دهد پس بهتر است پس از مطالعه دقیق و مشاهده مستند داستان آفرینش جهان اظهار نظر فرمایید...
نه جهان از عدم آفریده شده و نه خدا جهان را خلق کرده اتفاقا چیز سومی هست بنام ایجاد و کن فیکون و خداوند جهان را ایجاد و انشاء فرمود...
ضمنا مفاهیمی همچون کی؟ چه وقت ؟ کجا؟ همه تراوشات ذهنی شماست که قابل تعمیم به خالق همین مفاهیم کی و کجا نمی باشد... وقتی زمان و مکان ایجاد شد این مفاهیم معنا پیدا کرد...
ضمنا مفاهیمی همچون واجب الوجود و علت العلل و ... همگی بر ساخته های فلسفه انتزاعی ارسطویی است و هیچ ربطی به تبیین جهان شناسی ندارد...
بله همه چیز سیاه و سفید نیست و همه چیز یا از عدم یا از وجود خداوند صادر نشده بلکه چیز سومی هست بنام ایجاد ... لطفا مطالب را دقیق مطالعه و مستند داستان آفرینش را ببینید بعد اظهار نظر فرمایید در همان ابتدای قسمت اول در یکی دو جمله اول پاسخ شما آمده است...
با تشکر

A Man جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:10 ب.ظ

متوجه شدم هیچ نظری در سایت شما نیست. این مسئله قدری به نظرم شگفت آمد به خصوص که با مطالبی که نوشته اید باید توجه بسیاری به وبلاگتان جلب شود. نظرم را تکرار می کنم و امیدوارم با توجه به قضاوت بی طرفانه و نوشته عاری از توهینم آنرا تایید کنید تا سایرین هم با نظرات متفاوت آشنا شوند.
دوست عزیز 4 نظریه در مورد خلقت در وبلاگتان ارایه کرده بودید. این نظریات سالها توسط فلاسفه مورد نقد و بررسی صورت گرفته من این 4 نظریه را در غالب 2 نظریه برایتان خلاصه می کنم:
1- جهان به نحوی از هیچ پدید آمده.
2- جهان به نحوی توسط خدا خلق شده
در پاسخ به نظریه اول می توان بسیار داد سخن داد که داده اند اما در واکنش به نظریه دوم هم تنها یک سوال ساده کافی است:
"خدا چگونه و از کجا آمده؟" در اینجا پاسخ دیندارانی مانند شما اینست: "خدا ازلی و ابدی و قایم باالذات است".
خوب قبول، اما از کجا معلوم جهان هم ازلی و ابدی و قایم بالذات نباشد؟ چطور جهان به خاطر پیچیدگی نیازمند خالق است اما خدای شما که پیچیده تر و دست نیافتنی تر است از هیچ پیدا شده و فرازمانی و فرامکانی است؟
در پاسخ به این نطرات باید بگویم گاه همه چیز سیاه یا سفید نیست. دیدگاه سومی هم جز کفر و خداپرستی وجود دارد که با منطق منطبقتر است، لاادری گری یا آگنوستیزم. نه منشا جهان به قطع روشن است نه خدا پس بهتر آنکه از دست نایافتنی ها و اثبات نشدنی ها دست بکشیم و به منطق و بخش ملموس زندگی بپردازیم.

با سلام
اینجا بحث کیهان شناسی است. اکنون این مسئله برای افراد مبتدی نیز حل شده است. ضمنا در یک عبارت خیلی ساده در قسمت اول مستند داستان آفرینش به شکل بسیار ملموس بیان شده است.

پدرام شنبه 6 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام...
چیزی که نبود، و موجود شده‌است، یا خودش خود را موجود کرده، یا غیر او. اگر خودش خود را موجود کرده باشد، یا در هنگامی که موجود بوده سبب وجود خود شده‌است، یا هنگامی که نبوده. در صورت اول، وجود بخشیدن به موجود، محال است. و در صورت دوم باید معدوم، علت وجود شود، و آن هم محال است. و اگر غیر او، او را به وجود آورده، اگر غیر آن مانند آن چیز نبوده و موجود شده، حکم او حکم همان چیز است.

حال "هرچیز" که وجود دارد اگر بخواهد بالذات موجود باشد حداقل اگر دو چیز موجود باشند یا بیشتر و قدیم باشند آنگاه می توان گفت مثلا خدا قدیم بوده و جهان هم قدیم است.در نتیجه دو واجب الوجود داریم ،این دو وجود چون دو وجود متفاوت بالذات هستند،پس باید از هم منقطع باشند،انگار برای هم وجود ندارند،اگر آن دو منقطع نباشند و از وجود هم با خبر باشند پس روی هم تاثیر دارند،حداقل تاثیر آن است که از وجود هم آگاهند،تاثیر موجب تغییر است و هرچیز که تغییر کند عدم (نبوده و باید به وجود بیاید)است.در نتیجه هر دو آنها در تناقض با ازلی بودن هستند و قدیم نخواهند بود.اگر موجودی را مرکب در نظر بگیریم باز هم حکم همان است،مرکب از مجموع چند چیز دیگر است،چند چیز با هم در ارتباطند،پس بازهم روی هم تغییر ایجاد می کنند.
حال اگر بگوییم جهان ازلی بوده پس نباید تغییر کند.پس جهان تغییر دارد وعدم بوده و حدوث است.پس دیدگاه ندانم گرا حداقل یقبن دارد که هر چیزی که تغییر کند را باید کسی به وجود آورده باشد.پس آنچه با عث تغییر است بازهم به اصل وجود میرود و در اصل وجود ازلی یا عدمی بودنش روشن میگردد.

دوست عزیز
توهمات انتزاعی فلسفه ارسطویی با مجموع تراوشات لفظی آن در عبارت بسیار ساده ایجاد و در جای جای آثار 50 جلدی تالیفات استاد توضیح داده شده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد