کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

گسترش شگفت انگیز جهان با ابرنیروی دافعه


اَبرنیرو: در جهان نیروهای مختلف و متعدد وجود دارد، موضوع بحث ما «اَبر نیرو»ئی است که کلّ جهان وحتی همان چند نیروی متعدد را نیز مدیریت می کند.

دانشمندان غرب به وجود چنین ابرنیرویی اشاره می کنند اما اعتراف دارند که از شناسائی آن ناتوان هستند که این دفتر به معرفی و شناسائی آن پرداخته است.

سقوط سیب: سقوط آن سیب (که نیوتون با ملاحظۀ آن به قانون جاذبه معتقد شد) نه به دلیل جذب است بل به دلیل از دست دادن یک دافعه است. تنه درخت با شاخه هایش یک شبکه دافعه است که سیب را در ارتفاع نگه می دارد؛ وقتی که سیب رسیده می شود رابطه اش با شاخه گسسته می گردد؛ عاملی که آن را دفع می کرده و در آن بالا نگه می داشت. از بین می رود و سیب به همان جایگاه برمی گردد که پیش از به وجود آمدن درخت، در آن جا بود. 

 

به عبارت دیگر: دافعه در جهان به دو نوع است: دافعۀ عمومی، و دافعه موردی. دافعه عمومی: همۀ نقاط جهان اعم از عرصه های انرژی و مواد، جزء جزء محتوای جهان تحت تاثیر «ایجاد از مرکز» به شدت تحت فشار است؛ فشار شدید که دافعه شدید است. دافعه و فشاری که جهان را در یک دقیقه میلیاردها کیلومتر مکعب بزرگ می کند. 

 دافعه های موردی: یا گفته شود: دافعه های موضعی: در این جا به دو مقدمه نیاز داریم که رائحه و بوی فلسفی نیز به خود می گیرند:

مقدمه اول: همه چیز جهان مرکب است؛ انرژی نیز مرکب و دارای ترکیب است انرژی هائی که در مرکز جهان ایجاد می شوند به صورت رشته هائی در کنار هم مانند یال اسب (عرفاً) به شش جانب در حرکت هستند؛ هر رشته از نقطه ها تشکیل یافته: نقطه ها صف تشکیل داده رشته ها را تشکیل می دهند. و الصافات صفاً که شرحش گذشت.

علم، ترکیب و مرکب بودن اتم و ماده را به خوبی تشریح کرده و عناصر تشکیل دهنده اش را توضیح داده است. اما هنوز به تشریح چگونگی ترکیب انرژی، دست نیافته است و شاید تا ابد نیز چنان که باید، به آن دست نیابد. اما قرآن می گوید: وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ[1]: سوگند به جفت و سوگند به تک.

شفع= جفت= مرکب= هر مخلوق اعم از ماده و انرژی، مرکب است.

وتر= تک= احد= خدا.

کل وجود، آن چه هست منحصر است به دو موجود: خالق و مخلوق. و چیز سومی وجود ندارد. خالق تک است بدون ترکیب. مخلوق (هر مخلوق) جفت و مرکب است.

مواد از عناصر متعدد ترکیب می یابند که هر کدام از آن ها نیز از انرژی به وجود آمده اند. اما انرژی فقط از دو چیز ترکیب یافته است: شفع= دو چیز با هم= جفت.

خشت اول جهان، همین جفت است که جفت ها در کنار هم عناصر متعدد اتم و ماده را می سازند.

مقدمه دوم: همه چیز جهان در حرکت است، هر جزئی از جهان هم محرّک است و هم متحرک. به طوری که می توانید فرمول بنویسید:

جهان- حرکت= جهان- جهان.

و: حرکت= تغییر.

پس: جهان- تغییر= جهان- جهان.

تغییر نیز مساوی است با تفاوت و تفاوت ها.

تغییر- تفاوت= تغییر- تغییر.

پس: جهان عبارت است از متفاوت ها. با صرف نظر از اتم و ماده، بخش هائی از اقیانوس انرژی فضای پهناور جهان، با بخش های دیگر تفاوت دارند، تفاوت در فشردگی شدید و فشردگی ضعیف نسبی.

مثال: کرۀ زمین نیز هم محرّک است و هم متحرّک، هم از اطراف خود تحت فشار است و هم به عنوان یک شیئ در مقابل فشار مقاومت می کند که گفته شد همه جا و همۀ اجزای جهان اعم از انرژی و ماده، چنین هستند.

در موارد و مواضعی که مقاومت زمین[2] بر فشار بیرونی به نسبتی چیره می شود، آن بخش از زمین را به بیرون دفع می کند و کوه های اصلی[3] را به وجود می آورد. عامل تمایز کوه از دیگر مواضع زمین ضعف نسبی از بیرون است.

اکنون برویم به سراغ سیب: حیوان و انسان از اجزای کره زمین تشکیل یافته اما از آن جدا شده و در روی زمین حرکت می کنند. این جدائی این چنینی تبلور دیگری از قانون «فرق» است که در «فَالْفارِقاتِ فَرْقاً» به شرح رفت. عامل این جدا شدن، مقاومت زمین نیست و با عامل ایجاد کننده کوه ها فرق دارد. این عامل «حیات» است.

در گیرودار تحریک و تحرّک جهان، در گیرودار فشارها، چیزی به نام حیات نقش موضعی دارد، موضعی را از مواضع عمومی جدا می کند.

آیا مواد غذائی در معده انسان به سراسر بدن جذب می شود؟ یا این غذا است که در بستر حیات راه ویژه ای پیدا کرده و شیره خود را به سوی اندام های سراسری بدن، دفع می کند؟

این که می گوئیم: بدن غذا را جذب می کند، کاملاً یک بینش غیر علمی و بسنده کردن به ظاهر مسئله، است[4].

هر جزئی از جهان در آن غوغای درگیری فشارها، به دنبال روزنۀ ای است که راه آسان تری در پیش گیرد. حیات این روزنه را در اختیار مواد غذائی قرار می دهد.

گیاه و درخت نیز چنین است؛ حیات نباتی روزنه ای را باز می کند و مواد غذائی تحت فشار عمومی جهان، در اندام گیاه جاری می شود.

به خوبی می بینیم تنه و شاخه درخت عامل دافع است که سیب را در آن بالا نگه داشته است؛ عاملی که به دلیل حیات به وجود آمده است، وقتی که این عامل عاملیت خود را از دست می دهد، سیب به جای اول خود بر می گردد.

همان طور که عامل حیات، بدن انسان را از زمین جدا کرده، وقتی که مرگ فرا می رسد عامل حیات عمل نمی کند و مواد بدن به موضع اولیه خود (خاک زمین) بر می گردد.

مسئله فقط سقوط سیب نیست که با قانون نیوتون و فیزیک نیوتون حل شود. مسئلۀ مرگ حیوان و انسان نیز هست که باید قانون، آن را نیز توضیح دهد. چه فرقی است میان سقوط سیب و از پای در آمدن یک انسان-؟! در نظر گرفتن سقوط سیب و غفلت از از پای در آمدن یک انسان، بینش عوامانه است.

در بیان دیگر: مگر سقوط سیب، با افتادن و از پای در آمدن خود درخت، فرق دارد؟! هر دو به دلیل عمل نکردن عامل حیات است.

اساساً هم بودن سیب در آن بالای درخت و هم خود درخت کاملاًً بر علیه نیوتون است یعنی مشکلی است که باید حلّ شود: یک درخت چنار مثلاً 20 متری را در نظر بگیرید، اگر از دیدگاه نیوتون بنگرید درخت مواد زمین را جذب کرده و به وسیله این جذب، جوّ جاذبه عمومی زمین را شکافته و 20 متر بالا رفته است. و این یعنی جاذبۀ موردی، بر علیه جاذبۀ عمومی.

و اگر از دیدگاه این دفتر بنگرید؛ پیدایش پیکر 20 متری چنار در اثر دافعۀ موردی است بر علیه دافعۀ عمومی.

یعنی هر پاسخی را فیزیک نیوتونی در حلّ «جاذبه موردی بر علیه جاذبه عمومی» داشته باشد، پاسخ ما نیز در حلّ «دافعۀ موردی بر علیه دافعۀ عمومی» همان است؛ فیزیک نیوتونی در این مسئله ناچار است بر عامل حیات متمسک شود، ما نیز همچنین، با این فرق که نیوتون از تعیین و توضیح منشأ هر دو جاذبه، ناتوان است.

اما ما منشأ دافعه و فشار عمومی را شرح دادیم که عبارت است از ایجاد مداوم در مرکز جهان. و دافعه موردی نیز از کارهای خود همان دافعه عمومی است به شرح زیر:

فشار و دافعه عمومی از هر جانب بر کرۀ زمین وارد است و زمین تحت فشار است، عامل حیات روزنه ای می شود تا موادی از زمین در اثر فشار عمومی راهی پیدا کرده و به بالا برود.

یعنی خود همان فشار عمومی است که موجب می شود موادی معین بر علیه همان فشار عمومی بالا بروند. در واقع هر دو دافعه یک نیروی واحد و نیز پیکر درخت، محصول عملکرد یک نیروی واحد است که عامل حیات در مسیر آن قرار گرفته است.

معادله ای که نیوتون محاسبه می کند باید میان نیروی فشار عمومی جهان، و «بودن»[5] پی گیری شود نه در میان جاذبه و گریز از مرکز.

گریز از مرکز را می توان به دو صورت تصور کرد که به اصطلاح لغوی و ادبی، یکی معنی حقیقی است و دیگری معنی مجازی:

معنی حقیقی: گریز آهو از شیر.

معنی مجازی: گریز گلوله از فشنگ: که در حقیقت گریز نیست؛ حرکتی است که از دافعۀ باروت حاصل می شود.

دفع در گردونه: اگر طنابی را به سنگی ببندید و آن را به دور خودتان بچرخانید، به نظر نیوتون طناب به منزله نیروی جاذبه است و فشاری که بر طناب می آید و سنگ در صدد فرار می آید، نیروی گریز از مرکز است.

اما حقیقت این است که او باز به بررسی ظاهری می پردازد. در چرخش گردونۀ مذکور چندین دافعه هست و چرخش و حالتی که او آن را گریز از مرکز می نامد از برآیند چهار نیروی دافعه، به وجود می آید و هیچ نوع جذب در جهان وجود ندارد:

1- آن سنگ را از زمین بر می دارید. یعنی به دافعه درونی زمین کمک می کنید که سنگ از زمین جدا شود.

2- اگر آن را بدون طناب پرتاب کنید، نیروی  دافعۀ دیگری بر آن وارد کرده اید. و تا جائی که آن نیروی  دافعه که شما وارد کرده اید کار کند، پیش خواهد رفت.

3- اکنون که طناب را بسته اید، عاملی ایجاد کرده اید که مانع از عملکرد نهائی دافعۀ دوم است و آن را از عمل نهائی باز می دارد.

4- نیروی دوم (پرتاب) را دم به دم به سنگ وارد می کنید که دم به دم با مانع مذکور مواجه است.

شما به وسیله طناب فقط به نیروی پرتاب تان جهت می دهید آن را از مسیر مستقیم به مسیر گردان تبدیل می کنید در واقع تنها یک نیروی دافعۀ پرتاب را شکل دایره می دهید.

دیسک بازان ماهر در بازی دیسک، گاهی آن را بدون طناب به پرواز چرخشی در اطراف خودشان، در می آورند که با فاصله های دلخواه خودشان به دورشان دستکم یک بار می چرخد. در این چرخش دیسک کدام عامل جذب کننده هست؟ فقط یک عامل دفع کننده با ماهیت ویژه هست.

نکتۀ مهم: گردش گردونه با طناب، اساساً ربطی به مباحث هستی شناسی و کیهان شناسی ندارد. زیرا یک مقوله طبیعی نیست و مصداق واقعی «صنعت» است که نه تنها مطابق قوانین طبیعی جهان نیست، بر ضد آن نیز می باشد، و یک مثال از صنعت جائی در این مباحث ندارد. اما مثال دیسک یک نمونه طبیعی است و دستکم در مقایسه با گردونه طنابی، طبیعی تر است.

مثال آوردن از مصادیق صنعت در مباحثه دقیقاً طبیعی، اندیشه، تفکّر و تحلیل را در شناخت قوانین طبیعت، دچار انحراف می کند و کرده است که امروز همۀ دانشمندان کیهان شناسی، فیزیک نیوتونی را ناقص و در برخی موارد کاملاً نادرست می دانند. با این همه کار نیوتون، کار بزرگ و بس مهم و مفید بود.

ژرژ گاموف در کتاب «یک، دو، سه، بی نهایت» ص113 از انیشتین نقل می کند: اکنون می توان این عقیده قدیمی را که «خورشید بر روی سیارات، نیروئی اعمال می کند که آن ها را به حرکت بر روی مدارهای مستدیر وا می دارد» بی اعتبار اعلام کرد.

گویند: انیشتین سال ها پس از مرگ نیوتون روح او را مخاطب قرار داده و گفته است: نیوتون تو را دوست دارم اما حقیقت را بیش از تو دوست دارم.

یک مسئلۀ بس مهم: همه اشیاء کیهانی در اثر فشاری که بر سرتاسر کیهان حاکم است، هر کدام جایگاه معینی دارند، عرصه های گستردۀ انرژی و کرات دائماً در «تزاحم مکانی» هستند؛ همه چیز تحت فشار است و به همین دلیل از جایگاه معین خود خارج 
نمی شود.

درست است همگام با گسترش جهان آن ها نیز در مسیر گسترش شش جانبه پیش 
می روند اما با حفظ جایگاه و موقعیت معین خود.

و نیز درست است که کره ای متولد می شود (یعنی تازه تشکیل می شود) و کره ای به پایان عمرش می رسد و همین طور منظومه ای و حتی کهکشانی. لیکن این تولدها و مرگ ها نیز در همان جایگاه های معین شروع شده و به پایان می رسد.

انفجارها نیز چنین هستند هرکدام در جایگاه خود و در موقعیت و موضع مشخص خود، رخ می دهند.

تعویض جایگاه و مدار: ممکن است یک کره مثلاً یک قمر دچار تعویض جایگاه شده و مدار آن نسبت به سیاره خود دورتر یا نزدیک تر شود و یا اساساً از منظومه مربوطه خود جدا شود و موقتاً به یک قمر سرگردان تبدیل شود که بالاخره یا یک مدار جدید برای خود خواهد یافت و یا بر سر کره ای دیگر کوفته خواهد شد.

این گونه حوادث وقتی رخ می دهد که تحولاتی در اطراف آن رخ دهد و فشاری که از اطراف به آن کره وارد می شود در یکی از جوانب آن ضعیف شود مثلاً کره ای یا یک سنگ عظیم سرگردان، از کنار آن بگذرد، در این صورت فشاری که بر آن وارد می شود در فاصله آن با آن عابر، ضعیف می شود و کره مورد نظر به سمت آن عابر رانده می شود. یعنی فشار در پنج جانب دیگر، آن را به جانبی که فشار ضعیف شده دفع می کنند و آن را در جایگاه و موقعیت دیگر قرار می دهند که جایگاه مدارش نیز تغییر می یابد.

مثال دیگر: کره زمین نیز چنین است؛ اگر یک کره ای، قمری و یا سنگ عظیم آسمانی از کنار آن عبور کند، وقتی که به موازات زمین می رسد فشار را در همان جانب موازی تضعیف می کند و زمین به همان طرف دفع و رانده خواهد شد.

اگر آن شیئ عابر از آن جانب زمین عبور کند که به طرف خورشید است، زمین به خورشید نزدیک تر خواهد شد. و این بستگی دارد به معادلاتی که نسبت میان زمین و آن عابر، و نیز تضعیف فشار در آن جانب که مقدار نزدیک شدن است، تعیین می کند.

و اگر این حادثه در جانب عکس آن رخ دهد، کره زمین از خورشید دورتر خواهد شد. باز به همان نسبت.

و اگر آن عابر از جهت روبه روی زمین در حرکت انتقالی، رخ دهد، مانند دست اندازی که در مسیر یک خودرو قرار می گیرد، زمین را مقداری به جلو تکان خواهد داد و طول آن سال زمین نسبت به دیگر سال ها کوتاه خواهد شد.

و اگر نسبت به حرکت انتقالی زمین، از پشت سر زمین عبور کند، درنگ معتنابهی در سیر انتقالی زمین ایجاد خواهد کرد و طول آن سال زمین از دیگر سال ها بیش تر خواهد بود.

و بی تردید در درازنای عمر زمین حوادث (ریز و درشت، کوچک یا بزرگ) از این قبیل، رخ داده است و دست علم و دانش نیز به گوشه ای از این واقعیت رسیده است.

و این گونه مسائل بس مهم که شاید روزانه میلیون ها بار در عرصه شش جانبه کیهان و جهان رخ می دهد و نیز خواهد داد، به هیچ وجه با سیستم فیزیک نیوتونی قابل توضیح نیست. و این مسئله دلیل بس بزرگ و مهمی است که به روشنی می گوید: جاذبه ای در جهان و نظام جهان وجود ندارد، هر چه هست فشار و دافعه است. درست مانند نظام و سازمان درون یک هندوانه، یک انجیر، تنها با این فرق که تغذیه هندوانه و انجیر از یک جانب آن است و تغذیه جهان از مرکز جهان.

نکته: نزدیک شدن یک جرم آسمانی به جرم دیگر دو نوع است: 1- نزدیکی و دوری اعضای یک خانواده (منظومه) که مطابق قانون و مقررات آن خانواده است مانند موسم نزدیک شدن مریخ به زمین که تکرار می شود. این نوع که خود تابع قانون و مقررات خانواده است از بحث ما خارج است.

2- نزدیک شدنی که باید نام آن را «حادثه»- یک حادثه کیهانی- گذاشت. این نوع موضوع بحث این مسئله است.

منبع: سایت بینش نو

کتاب قرآن و نظام رشته ای جهان

نوشته آیت الله استاد مرتضی رضوی



[1] سوره فجر، آیه 3

[2] این مقاومت، در آخرین سطرهای این دفتر، تحت عنوان «بودن»، شرح و بیان شده است

[3] رشته کوه های اصلی، نه تپه هائی که در اثر باد و باران به وجود می آیند. و به اصطلاح قرآن: جبال راسیات

[4] بحث ما در هستی شناسی و جهان شناسی است و هیچ اشکالی ندارد در دانش زیست شناسی از عنوان جذب استفاده کنیم

[5] شرح «بودن» در آخرین سطرهای این دفتر خواهد آمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد