کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی
کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

کیهان شناسی قرآن و اهل بیت

اعجاز علمی قرآن در نجوم و کیهان شناسی

بیگ بنگ و گسترش جهان

در کتاب «تبیین جهان و انسان» گفته اید: گسترش جهان کیهانی یک گسترش انبساطی و بادکنکی نیست، جهان می خورد و بزرگ می شود دائماً از مرکز جهان انرژی و ماده ایجاد می شود مانند هندوانه ای که از زمین می خورد و بزرگ می شود.  

 

به فرض پذیرش نظریۀ «ایجاد» که شما آن را هم در بدو پیدایش جهان در نظر می گیرید و هم آن را به طور دائمی در مرکز جهان فرض می کنید اکنون این سوال پیش می آید: شما بیگ بنگ و آن انفجار عظیم را که کهکشان های موجود از آن به وجود آمده اند، می پذیرید حتی در فرضیه شما چندین بیگ بنگ رخ داده است. اکنون این پرسش به نظر می آید: انفجاری به آن عظمت که در کل جهان کیهانی رخ داده موجب انبساط نشده است؟ 

ابتدا خلاصه پرسش:

اگر بیگ بنگ (انفجار عظیم) را بپذیریم باید «انبساط» ناشی از آن را نیز بپذیریم بنابر این بزرگ شدن و گسترش جهان انبساطی است.

پاسخ:

1- این که نوشته اید «نظریه شما»، این موضوع و مباحث مربوط به آن، نظریه من نیست، تبیین قرآن و اهل بیت(ع) است.

2- گفته اید: «فرض می کنید». آن چه در کتاب «تبیین جهان و انسان» بخش اول، دربارۀ کیهان شناسی آمده، «فرضیه» نیست مبتنی بر مسلّمات است از قبیل:

الف: جهانِ کیهانی «آغاز» داشته است.

ب: جهان از چیزی که قبلاً وجود داشته به وجود نیامده است. 

ج: جهان از عدم به وجود نیامده، زیرا عدم، عدم است و چیزی از آن به وجود نمی آید.

بنابراین جهان «ایجاد» شده است- معنی ایجاد را در آن کتاب در حد کافی توضیح داده ام.

د: انفجار عظیم (بیگ بنگ) دستکم دربارۀ پیدایش کهکشان های موجود، از مسلّمات است.

ه: جهان کیهانی بزرگ می شود و گسترش می یابد.

تا این جای بحث هیچ فرض و فرضیه ای در میان نیست و مبانی بحث همگی مسلّمات هستند.

البته در اصل سخن و بیان هرگز از یافته های کیهان شناسان تقلید نکرده ام که قرآن را مطابق یافته های آن ها تاویل کنم، چنین کاری خطای بزرگ و ستم است بر قرآن، خطائی که برخی مفسرین در تطبیق کیهان شناسی قرآن بر کیهان شناسی 9 فلک ارسطو، و یا خطائی که شهرستانی در کتاب «الهیئة والاسلام» و دیگران در صورت های دیگر مرتکب آن شده اند.

هیچ آیه ای را تاویل و حتّی تفسیر هم نکرده ام زیرا نصّ آیه های قرآن در این اصول کاملاً کافی، روشن و بیّن است.

درباره اصول مسلّم مذکور، شما اگر بتوانید نمونه ای در کتاب من پیدا کنید که تاویل کرده باشم، (جایزۀ در خور آن ندارم که بدهم) از صمیم قلب ممنون تان خواهم بود.

پس از بیان اصول مسلّم مذکور، گفته ام که قرآن نظر کیهان شناسان را در این باره تایید می کند. نه این که کیهان شناسان قرآن را تایید کرده باشند. و چنین نیست که ابتدا اصول مذکور را از کیهان شناسان یاد گرفته باشم سپس قرآن را به مذاق آن ها تفسیر یا تاویل کرده باشم. این مطلب درمتن کتاب کاملاً مشخص است.

اکنون به یک پرسش که خود همین پرسش نیز مسلّم است می رسیم: آن چیزی که انفجار و بیگ بنگ در آن رخ داده چه بوده؟ چگونه بوده؟ و خود آن چیز از کجا به وجود آمده بوده؟

یعنی در میان دو مسلّم: «در فاصله میان آغاز جهان که مسلّم است و بیگ بنگ که آن نیز مسلّم است» چه سرگذشتی بر جهان گذشته است؟

در این جاست که من از بیان قرآن و اهل بیت(ع) به شرح و توضیح پرداخته ام توجه فرمائید: خود این پرسش برای هر کس مسلّم است و مسلّماً چیزی وجود داشته و بیگ بنگ در آن رخ داده است آن چیز چه سرگذشتی داشته است؟ امّا پاسخ آن و حتی کار و تحقیق درباره آن، تا به امروز از دست کیهان شناسان خارج است (هم در فیزیک تجربی و هم در فیزیک نظری).

بنابراین مباحث من در همۀ اصول فوق و تا خود همین پرسش اخیر، هرگز فرض و فرضیه نیست.

اکنون ادعا می کنم: پاسخی که به پرسش اخیر داده ام نیز فرضیه نیست قرآن و اهل بیت(ع) هیچوقت کاری با فرضیه نداشته اند کارشان «تبیین» است تبیین واقعیت. فرضیه جائی در تبیین ندارد.

اگر یک فیزیولوژیست بدن انسانی را بشکافد و به شما نشان دهد و بگوید: نگاه کن این لوله مری است که غذا از درون آن به معده می رسد و این لوله نای است که هوا از طریق آن به ریه می رسد و این هم سلسله اعصاب است از همه جای بدن به مغز منتهی می شود.

آیا چنین شخصی فرضیه پردازی کرده است؟! او بدن انسان را برای شما تبیین کرده است.

درست است قرآن و حدیث دست ما را نگرفته و به اقطار دور دست های کیهان نبرده و نیز هفت آسمان را مانند آن بدن در پیش چشم ما قرار نداده تا مسائل را یک به یک به ما نشان بدهد. اما بنا نیست هر تبیینی را فرضیه بنامیم. از باب مثال: همۀ فلسفه های گوناگون و حتی فلسفه های متضاد با همدیگر در یک سری اصول اجماع دارند در حالی که اصول مورد اجماع شان قابل نشان دادن و معاینه بصری، نیست بحث همگان دربارۀ این اصول، بحث تبیینی است نه فرضیّه.

مسئله ای که تجربی نیست و تبیینی است (گرچه درباره تجربیات باشد) در مقام «ابطال خواهی» است؛ تبیینگر به شما می گوید: به شرحی که من می دهم گوش کن و اگر توانستی سخنم را ابطال کن، دلیل بیاور و ثابت کن که این سخن من یا دلیل هایم نادرست است. کجای سخنم با عقل، علم، تجربه، مخالف است.

وقتی که هیچ نقض عقلی، نقض علمی، نقض تجربی برای سخن او نمی یابیم به چه دلیل باید آن را نپذیریم؟ اگر نپذیریم دچار بینش ضد عقلی و ضد علمی و ضد تجربی، شده ایم.

اما فرضیه چنین نیست، خود صاحب فرضیه می گوید: برای نظریه ام در حد کافی دلیل ندارم و احتمال باطل بودنش هست.

امروز که سرگذشت جهان در پیش از بیگ بنگ از دسترس دانشمندان رشته های مختلف که به کیهان شناسی مربوط می شود، خارج است و هر چه بگویند بی تردید فرضیه خواهد بود، نمی توان تبیین ابطال خواهانۀ مذکور را به امید فرضیه ها کنار گذاشت. پس حقیقت آن است که قرآن و اهل بیت(ع) تبیین کرده اند.

توجه فرمائید: با بیان بالا روشن گشت که محتوای کتاب من، مبتنی بر «تعبّد» نیست که بگویم: خوانندگان محترم این کتاب! چون خدا چنین گفته باید بپذیریم. کتاب را حتی برای آنان که مسلمان نیستند و قرآن را وحی الهی نمی دانند، نیز نوشته ام هیچ کاری با «پذیرش تعبدی» ندارم.

آقای م- ر! اینک (پس از بررسی تعبیرات شما و توضیح این که فرض و فرضیه در اصول مباحث کتاب «تبیین جهان و انسان» راه ندارد به پاسخ شما بپردازیم: می فرمائید: هر انفجاری قطعاً با انبساط همراه است پس گسترش جهان کیهانی باید همان انبساط باشد که معلول بیگ بنگ است.

پاسخ: درست است بیگ بنگ نیز انبساطی را به وجود آورده است انبساطی عظیم، لیکن:

1- بیگ بنگ یک انفجار عظیم بوده در حدی که هیچ انفجاری را نمی توان با آن مقایسه کرد انفجار یک خورشید، انفجار یک منظومه، یک کهکشان و حتی انفجار یک میلیون کهکشان و بیش از آن را نیز نمی توان با آن مقایسه کرد. اما عظمت این انفجار نسبت به عظمت پیکر خود کائنات یک حادثۀ خیلی کوچک است. دقیقاً مانند تحوّلی است که در مغز یک درخت چند ساله، رخ می دهد.

یک درخت چند ساله را که بریده اند به نظر بیاورید به قاعدۀ آن یعنی همان جائی که بریده شد نگاه کنید؛ پیرامون آن دایره، یک پوست و در درون پوست چند قشر قرار دارد و در وسط آن، مغز درخت است؛ سن و سال درخت را می توان از همین قشر هایش شمارش کرد. مغز درخت هر سال یک بار متحول می شود و یک قشر جدید در زیر قشرهای موجود به وجود می آورد با این تفاوت که جهان کائنات، کروی و تنۀ درخت استوانه ای است.

فرض کنید در بخش مغزی آن درخت یک میکرب باشد تحول مغز در نظر آن میکرب یک زلزلۀ عظیم و انفجار بزرگ خواهد بود، در حالی که برای پیکر خود درخت یک تحول طبیعی، مأنوس، لازم و حیاتی می باشد.

درخت به طور مداوم از زمین می خورد هرازگاهی هم مغزش متحوّل می شود. آیا گسترش و بزرگ شدن درخت عرضاً و طولاً، فقط در اثر آن تحول مغز، است؟

اتفاقاً برعکس: همان تحوّل نیز در اثر خوردن از زمین است. درخت خشکیده ای که از زمین نمی خورد آن تحوّل را نیز ندارد.

جهان کائنات نیز چنین است هفت قشر دارد و یک مغز. این همه میلیاردها کهکشان همگی در بخش مغزی آن قرار دارند در هر هجده میلیارد و دویست و پنجاه میلیون (000/000/250/18) سال یک بار مغز آن متحول می شود که ما این تحول را انفجار عظیم (بیگ بنگ) می نامیم و قرآن آن را نبأ عظیم می نامد. عظیم در نظر ما انسان ها و در محاسبات ما. که گفته اند: «در لانه مور شبنمی طوفان است»، اما نسبت به خود جهانِ کائنات درست مانند تحول مغز آن درخت است.

حتی انفجارهای موضعی در کیهان مثلاً انفجار یک کهکشان، انفجار یک منظومه، انفجار یک خورشید، یک سیاره، نیز نسبت به پیکر بس عظیم جهان کائنات، شبیه سوخت و ساز سلول ها در بدن یک فیل است دائماً در پیکر انسان و حیوان سلول هائی می سوزند و سلول های جدید جای آن ها را می گیرند و این یک روند طبیعی، معمولی و حیاتی بدن است.

ما انسان ها چون انفجار یک ترقه در نظرمان ترس آور است، انفجار یک کره، عظیم و عظیم تر، مهیب و مهیب تر است. در حالی که برای خود جهان کائنات نه تنها حادثۀ ریزِ معمولی است؛ بل لازم، حیاتی و طبیعی است.

توجه: تفسیر قرآن با علوم متحول و متغیر، نادرست و ستم بزرگی است بر قرآن، اما هدایت علوم و محافل علمی به وسیلۀ قرآن، کاری است لازم و در مواردی واجب شرعی است.

به درود

  

14/1/1388 شمسی

7/4/1430 قمری

                                                                   مرتضی رضوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد